جدول جو
جدول جو

معنی سر راست - جستجوی لغت در جدول جو

سر راست
راه مستقیم بی پیچ و خم صراط المستقیم، هر چیز راست و مستقیم، بی کم و کاست: سر راست می شود پنجاه تومان
فرهنگ لغت هوشیار
سر راست
راه مستقیم، سخن و حرف درست، آدم صادق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خط راست
تصویر خط راست
در ریاضیات کوتاه ترین خطی که دو نقطه را به یکدیگر متصل می کند، خط مستقیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بک راست
تصویر بک راست
در ورزش فوتبال بازیکنی در جلو دروازه بان و سمت راست زمین که برای دفاع از حمله هایی که به دروازه می شود پشت سر بازیکنان دیگر قرار می گیرد، دفاع راست، مدافع راست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
پرستار، نگهبان، بزرگ تر خانواده، کسی که در اداره یا بنگاهی به جای رئیس کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرراست
تصویر سرراست
مستقیم، راه راست، بی پیچ و خم، بی کم و کاست، بدون ابهام و پیچیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ راست
تصویر چپ راست
چپ راس، نوعی تکمه و جاتکمه که در قدیم از ابریشم یا قیطان درست می کردند و جلو لباس بر روی سینه می دوختند، نوعی حمایل که از چپ و راست بر روی شانه بیندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک راست
تصویر یک راست
مستقیم و بدون تمایل به این طرف و آن طرف
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
مستقیم. مستقیماً. یک سر. بدون تمایل به چپ و راست. (یادداشت مؤلف) : یک راست به طرف او رفت، بی تأمل. بی تردید
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 35هزارگزی جنوب شهر ملایر و 18 هزارگزی جنوب راه شوسۀ ملایر به اراک، با 523 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
شرح ممزوج بر کافیۀ ابن حاجب دارد. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
آنکه عهده دار و مواظبت و نگهداری شخص شی یا موسسه ای باشد رئیس، کسی که از ظرف دولت دسته ای از ایلات و عشایر را اداره کند، بزرگ مهتر سرور، پرستار سروری
فرهنگ لغت هوشیار
مستقیم، یک سر، بدون تمایل به چپ و راست بدون درنگ بی تامل بدون تمایل بچپ وراست: یکراست بشهررفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف راست
تصویر طرف راست
دش دشن هم آوای جشن سوی راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمت راست
تصویر سمت راست
دشنک
فرهنگ لغت هوشیار
نوزادی که وی را در کناری گذارند تا کسی او را ببرد و بزرگ کند، وجهی که مسافر هنگام حرکت به عنوان صدقه یا انعام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرراست
تصویر سرراست
مستقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرراست
تصویر سرراست
((سَ))
راست و مستقیم، کامل، بی کم و کاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
((~. پَ رَ))
عهده دار، مسئول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
ولی، مسئول، رئیس، رییس، قیم، متولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرراست
تصویر سرراست
مستقیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رو راست
تصویر رو راست
صادق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرراستی
تصویر سرراستی
وضوح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سر ساعت
تصویر سر ساعت
راس ساعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یک راست
تصویر یک راست
مستقیم، مستقیماً
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
Superintendent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مستقیم
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
начальник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
Aufseher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
інспектор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
nadzorca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
监督员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
superintendente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
sovrintendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرپرست
تصویر سرپرست
superintendente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی